شجاعانه ترین کاری که می توان انجام داد، پذیرش کاستی های خود و علاقه به روند این پذیرش است.
سلام! من راضیه ایراندوست هستم، روانشناس فردی با رویکرد طرحواره و زوج درمانگر با رویکرد هیجانمدار.
خیلی به این فکر کردم که هدف من از این ویدیوهایی که میخوام بسازم چیه؟ در جواب به این نتیجه رسیدم یک بخش از من هست که خیلی دلش میخواد به آدمها کمک کنه و مشتاق اینه که همه یه نفس راحتتر بکشن و سختی ها و درد هاشون رو تنهایی تجربه نکنن، همون بخشی که منو در رشته روانشناسی نگه داشت و همون تیکه ای که خیلی چیزایی رو که تو این متن نوشته دست اول خودش تجربه کرده و سالها و روزها دونه دونه با چالش های این مسیر کنار اومده و خیلی خوب میدونه چقد بودن همه اینا سخته، چقد گاهی فشار تک تکشون نفس گیر میشه و چقد دردناکن، انگار اون بخش با شوق ایستاده میگه با چیزایی که یادگرفتم از این مسیر رد شدم و هر روز با مراجعینمم داریم از این مسیر رد میشیم، میخوای همراه ما شی. همین بخش من انگار دلش میخواد این درد مشترک رو داد بزنه و بگه ای عزیز این درد هرگز جدا جدا درمان نمیشه بیا با هم درستش کنیم. می دونم سخته، می دونم درد داره ولی تو می تونی شکست نخوری و مغلوبش نشی. شاید وقتی بدونیم که این حال مشترک خیلی از ماهاست، پذیرش اون درد راحتتر میشه و وقتی بپذیرمش انگار جا باز می کنیم برای تغییرش.
پیتر لیون یه جمله ای داره که میگه:
تروما چیزی نیست که برای ما اتفاق می افتد، بلکه چیزی است که ما در درون خود در فقدان شاهد همدل نگه می داریم
من این جمله رو خیلی دوست دارم چون احساس می کنم هر دردی که ما نتونیم اونو با دیگران به اشتراک بزاریم، و کسی رو نداشته باشیم که با همدلی، مهربانی، و بدون قضاوت و سرزنش کنار ما باشه و به ما گوش کنه، انگار اون درد در ما ته نشین میشه و شروع می کنه عفونت دادن، شروع می کنه به پخش شدن و گسترده شدن و بعد که به خودمون میایم می بینیم یه عالمه باخت دادم، کلی ارتباطامو از دست دادیم و هر روز تنهاتر تنهاتر شدیم و هر روز حالم با خودمون بدتر و بدتر شده و نه تنها دردمون از بین نرفته که هر روز بزرگتر هم شده. در نتیجه هر چی زودتر به دادش برسیم جلوی رشد اونو گرفتیم.
من اینجا از داستان آدمهایی استفاده کردم که به من لطف کردن و اعتماد کردن و درهای قلبشون رو رو به من باز کردن و منو تو مسیر التیام دردشون به عنوان همراه خودشون انتخاب کردن و اونا به من یاد دادن که حتی اگر شدت یه درد خیلی زیاده اما میشه از مسیر اون درد به سلامت گذشت.
هدفم اینه که با هم یه سری علایم رو ببنیم که رابطه ما رو با خودمون سخت می کنه و اونا رو بشناسیم، این نشونه ها رو شاید خیلی از ماها داشته باشیم، اینا درد مشترک خیلی از ماهاست. ما می خوایم ببینمشون و بشناسیمشون و اگر در خودمون دیدمشون برسیم به اینکه میخوام براش یه کار جدی کنم. شاید من اینجا شاید نتونم مسیر درمان بدم، که قطعا هم نمی تونم چون هر آدمی داستان خودش رو داره و مسیر درمان خودش، اما میخوام کمک کنم که اگر وارد پروسه درمان شدیم اون پروسه کوتاهتر بشه و درک من از خودم بالاتر بره. دوست عزیزم برام خیلی مهمه که فقط این مطالب رو برای کنجکاوی بیشتر بخونی و البته بدونی که خیلی ها هستن که اینجورین و این نه بده ونه ایراده و نقطه ضعف، این فقط دردی که نیاز به رسیدگی داره اونم تو یه پروسه منظم. من میخوام اگر رابطتت با خودت سرشار از تحقیر و آزاره و یه سری چیزا هر روز این رابطه رو بدتر می کنن اون چیزا رو بشناسی و شروع کنی به دوری کردن ازشون چون تو مستحق حال خوب و زندگی کردنی. در نهایت تو بتونی خودت رو همون جوری که هستی بپذیری با وجود همه نقص هات، با وجود همه ایرادات و با تمام نقاط قوتت، و به صلح با خودت برسی .
روزولت یه جمله قشنگی داره که میگه:
وقتی شهامت خودمان رو برای ورود به میدان زندگی جمع می کنیم احتمال لغزش و اشتباهات مکرر وجود خواهد داشت، اما مهم اینه که پشت سد اینا نمونیم و در راه زندگی شهامت به خرج بدیم.
و هدف اصلی من اینجا اینه با هم شهامت به خرج بدیم برای اینکه نسخه خودمون رو زندگی کنیم نه نسخه ای که می خوام به خودم بخورونمش. و اولین قدم شهامت ورزی من نوشتن این متن و اشتراکش با شماست.
