زره یا سپر محافظتی کمالگرایی چیست؟
همه ما آدمها در طول زندگیمون زخم های زیادی خوردیم و با روش های مختلف یاد گرفتیم از اونها محافظت کنیم. انگار هر جای زندگیمون حالمون بد شده و کسی رو نداشتیم که اون حال بد رو مرحم کنه خودمون دست به کار شدیم و با اشک، بغض و درد، دور زخم هامون باند بستیم و مرحم قلب خودمون شدیم، تمام کارایی که واسه محافظت از خودمون کردیم ما رو از چاه تنهایی و ترس و شرم و غم، نجات دادن و نیاز ما رو به توجه ،محبت، پذیرفته شدن حتی مشروط برآورده کردن. سپرها و زره هایی که ما برای محافظت از خودمون برداشتیم همراه های خیلی خیلی قدیمی ما هستن و به پهنای عمر ما دست ما رو گرفتن و از جاده های سخت زندگی ما رو گذروندن و ما زنده بودنمون مدیون اوناییم. اما از یه جایی بعد اونقد ما معتاد به استفاده از اونها شدیم و اونها اونقد سخت و سنگین شدن که ما پشت اونا تنها و زخمی نشستیم و البته که خیلی می ترسیم اونا رو کنار بزاریم چون تنها مدلی که ما بلدیم خودمون رو با اونها به دنیا معرفی کنیم.
من خیلی جاهای متن از کلمه زره یا سپر محافظتی استفاده خواهم کرد به همین دلیل میخوام اول اونو مفصل توضیح بدم که چیه؟
زره همون جوری که از اسمش پیداست یک وسیله محافظتی که آدما ازش در مقابل خطر استفاده می کنن و هر چی که شدت اون خطر و ناامنی بیشتر باشه آدما زره های محکمتر، سنگین تر و غیر قابل نفوذ تر بر می دارن. چون موقعیت خطرناکه و باید تلاش کنن که احساس امنیت کنن حتی حداقلی.
بزارین با چند تا داستان اینو براتون توضیح بدم.
فک کنین یه بچه توی یه خونه به دنیا میاد، خونه ای که یه سری مشکلات داره مثلا والدین اون خونه مدام با هم بحث دارن، رابطه خوبی ندارن خیلی تحت فشارن، تایم خیلی طولانی باید کار کنن و خیلی نمی تونن به نیازهای اون بچه برسن یعنی اینکه خیلی نمی تونن کنارش باشن، خیلی خوب تشخیص نمیدن گریه های اون بچه چه معنی ای داره و انقد خودشون درگیر مشکلات خودشونن که یه جاهایی احساس می کنن نمی تونن اون بچه رو سرو سامون بدن. و اون بچه مداوم تو خونه های مختلف می چرخه و خیلی جاها اونجوری که باید دیده بشه و بهش اهمیت داده بشه دیده نمیشه و کسی نیست که انگار اونو بشنوه چون آدمای دروش مدام دارن عوض میشن و وقتی هم تو خونه هست بحثای والدینش خیلی زیادن و اون خیلی جاها تنهاست و حس اضافی بودن داره و می ترسه.
یه خانواده دیگه رو در نظر بگیرین که والدینش خیلی حساس و دقیق ان، همه چیز باید منظم و برنامه ریزی شده باشه و همیشه همه چیز باید کنترل شده باشه حالا یه بچه میاد تو این فضا والدین هستن حواسشون خیلی زیاد به بچه هست و خیلی ازش مراقبت می کنن اما همیشه هم با خودشون میگن بچه من باید گل سرسبد فامیل باشه، باید خیلی درسخوان باشه، موفق باشه، بچه خوبی باشه و … و برای این هدف خیلی حواسشون هست که مداوم به بچشون در مورد اینکه کدوم کارش درسته کدوم کارش اشتباه تذکر بدن، خیلی جاها استرس دارن که بچشون خوب هست یا نه مثلا نمراتش، دانشگاهش، رتبه کنکورش، همیشه ارزش نظم و مودب بودن رو به اون بچه میگن و اگر جایی بچه این ارزش ها رو رد کنه به شکل های مختلف ممکنه تنبیه اش کنن، یا کلامی مثل این کارت خیلی زشت بود، آبرومون رو جلوی خاله ات بردی، خیلی بی ادبی و یا تنبیه فیزیکی داشته باشن. خوب اینجام اون بچه خیلی حس اضطراب و تنهایی و خوب نبودن داره نه؟
یا خونه ای که والدینش خیلی نقش های والدی رو نمی دونن و خودشون مشکلاتی دارن مثل افسردگی، وسواس، اعتیاد و خیلی اختلال های دیگه که همیشه دردسر زا مثل پدری که مشروب می خوره و توی مهمونی ها خیلی بد مسته، یا مادری که نقش قربانی رو داره و مدام در حال جلب توجه و یا خیلی پرخاشگر و خیلی داد و بیداد می کنه. همه این جاها اون بچه احساس می کنه که والدینش به اندازه کافی قوی و قابل تکیه نیستن و مجبوره یه جوری اوضاع خونه رو سر و سامون بده و اینجا اون بچه انگار جاش با والدش عوض میشه و باید همیشه حواسش به والدش باشه، ازش مراقبت کنه و حتی یه جاهایی کنترلشون کنه و خوب واضح که این بچه چقدر مضطرب و گوش به زنگه و همیشه باید به همه چیز فکر کنه چون کلی مسولیت گردنش که باید سر و سامونشون بده و می بینن که اون بچه چقدر تنها و مضطرب و تحت فشاره.
بچه هایی که در خانواده های خیلی شلوغ به دنیا می یان و مثلا بچه 5-6 یه خانواده ان که انگار وسط اون همه آدم گم میشن و عملا والد وقت نداره که بخواد برای اون بچه بزاره و بیشتر درگیر کارای خودشه و بازم اینجا اون بچه تنهاست و خیلی حس اضافه بودن و دیده نشدن رو داره.
بچه های که یکی از والدین جدا میشه و دسترسی بهش سخت میشه و بچه کمتر می بینش یا اینکه بچه های که والدشون به هر دلیلی رهاشون می کنه، یا رابطه فرازناشویی داره، یا خیلی زود یکی از والدین فوت می کنه که انگار یه تیکه اصلی از دنیای اونا گم میشه و اون بچه ها هم حس مسولیت خیلی زیادی نسبت به والد تکشون دارن، هم حس دلسوزی خیلی زیاد و انگار حس غالب این بچه ها اینه که رها شدن و دوست داشتنی نیست چون یکی از والدنیشون به هر دلیلی مسولیت اونا رو قبول نمی کنه و البته حس گناه خیلی زیاد نسبت به تک والدی که باهاشون مونده چون همش خودشون رو مقصر عذاب اون والد می بینن و میگن اگر من نبودم شاید مادر یا پدرم خوشبخت تر بودن.
یا خونه ای که مادر و پدرش خیلی آرزوها داشتن که به اونا نرسیدن و انگار بچه هاشون فقط وظیفه اشون اینه که آرزوهای اونا رو برآورده کنن. و بازم اینجا اون بچه این حسو داره که خودش مهم نیست و دایم تحت فشاره.
و خونه هایی که توشون یه بحران غیر منتظره میاد مثل ورشکستگی، بیماری، بیکاری، زلزله، یا مرگ یکی از عزیزان که انگار همه این ها ته مایشون اینه که دنیا جای امنی نیست و تو باید خیلی مراقب همه چیز باشی و انگار اضطراب هسته اصلی رابطه آدمهایی این خونه با دیگران میشه
و هزاران هزار مدل دیگه که توی همشون چند تا چیز اصلی داره می چرخه والدین در دسترس نیستن یعنی حضور ندارن چ فیزیکی چ از نظر ذهنی مثلا ممکنه تو خونه باشن اما از نظر ذهنی درگیر کارای خودشونن ، نسبت به نیاز بچه حساس نیستن و درگیر نیاز بچه نمیشن، یعنی نه نیاز فیزیکی و نه نیاز روانی بچشون براشون مهم نیست مثلا بچه گرسنش یا خوابش میاد یا مریضه ولی والد توجه نمی کنه یا اینکه بچه ترسیده، مضطرب و والد اونو آروم نمی کنه یا حتی سرزنشش هم می کنه ، و پاسخگو نیستن، یعنی وقتی متوجه نیاز بچشون میشن بهش جواب نمیدن، مثلا می فهمن که بچشون از نمره کم مدرسه اش ناراحته به اون بی توجهی می کنن و در همه این مواقع بچه داره این حسو می گیره که برای دیگران مهم نیست، کسی کنارش نیست، و کسی بهش توجهی نداره و تنهاست. و همه این ها نیاز های اصلی دلبستگی هستن که ارضا نمیشن و دلبستگی اصل اصلی بقای ماست یعنی وقتی این نیاز ما برآورده نمیشه انگار کل بودن ما به خطر میوفته و یه پیام هشدار خیلی جدی به مغز ما داده میشه که موقعیت خطرناکه مثل وقتی که یک خرس میخواد بهمون حمله کنه و ترس خیلی خیلی شدیدی رو تجربه می کنیم و بعد آمیگدال ما فعال میشه و سه تا واکنش حمله، دفاع، فرار رو شروع می کنه
و دقیقا همین جاهاست که ما از زره ها استفاده می کنیم، چون اصل اصلی بودن ما به خطر افتاده و نیاز داریم به یه شکلی نیاز دلبستگی رو برآورده کنیم. راهی که برای برآورده کردن اون نیاز استفاده می کنیم میشه زره ای که ما باهاش از خودم محافظت می کنیم و توجه و محبت و دیده شدن رو می گیریم، بعضی هامون با زره مهر طلبی و تایید طلبی، با بیش از حد مهربون بودن، همیشه نگران بقیه بودن و به همه سرویس دادن و در واقع دختر خوب یا پسر خوب بودن، بعضی ها با زره کمالگرایی و دستاورد به دست آوردن و سر بلند کردن خانواده و مدال آوردن براشون و منتظر تایید مداوم بودن، بعضی ها با زره اجتناب و فرار از خیلی موقعیت ها با سرگرم کردن خودشون با چیزای دیگه مثل کار کردن بیش از حد، درس خوندن بیش از حد، قطع ارتباط با آدم های دور و برشون، تو اینترنت چرخیدن خیلی زیاد، خریدهای افراطی و انواع و اقسام مصرف دارو و قرص برای اینکه از درد تنهایی و انزوا و دیده نشدن و مهم نبودن فاصله بگیرن. بعضی ها با زره پرخاشگری، بعضی با زره خود بزرگ بینی و حتی بعضی ها با زره شوخی بودن شروع می کنن از درداشون فاصله گرفتن.
اون چیزایی که ما میخوایم راجع بهشون اینجا حرف بزنیم بیشتر کمالگرایی و تایید طلبیه.
